۱۳۸۹ بهمن ۱۳, چهارشنبه

خَ فِ شو

یه زمانی هست که از همیشه بیشتر دوس دارم از کلمه خفه شو استفاده کنم.
اون هم به معنای واقعی و با ریز کردن چشم ها و گویش بخش به بخش. با غیظی عمیق.
همون موقع که نشستی یک ساعت و نیم با دوستت درد دل می کنی و اشک می ریزی اون وقت طرف می گه: لابد قسمت این بوده!

پ.ن: یه جمله دیگه هم هست اون هم اینه که: تقصیر خودته دیگه!

۱۳۸۹ بهمن ۱۲, سه‌شنبه

ریشه یابی خودکشی

بعضی وقتها آدم ها اونقدر درد دارن که تنها راه اینکه منفجر نشن اینه که یا تا خرخره بخورن یا بمیرن.
لعنت به این مملکت لعنتی که مردن توش راحت تره
بعد می گن چرا اینقد امار خودکشی بالاست!

گشادی

همسایه مون زنگ زده خونمون می گه الان کسی در خونه شما رو زد؟
می گیم اره
می گه کی بود؟
می گیم گدا بود چطور مگه؟
می گه خوب واسه همین زنگ زدم. پس منم نرم در رو باز کنم!!

۱۳۸۹ بهمن ۷, پنجشنبه

کسی یه بغل مجانی داره واسه چند ساعت لطفاً

به یک بغل کرایه ای، متعلق به یک فرد غریبه که توضیحی هم نخواد نیاز دارم.
کارهایی که باید انجام بده: اول مقادیر زیادی تو بغلش گریه می کنم و زار می زنم بعد باید ارومم کنه و موهامو ناز کنه تا خوابم ببره.
صبح هم که از خواب بیدار بشم نمی خوام ریختشو ببینم لطفاً